خواننده ، فضايي است كه همه نقل قول هايي كه يك نوشته را مي سازند در آن ، بي كه هيچ يك از دست رفته باشند ، نگاشته مي شوند.

                                                                                               بارت


حق با پرنده ای ست

که بر انگشتت

سر ، در پر فرو برده

هربار دست دراز می کنم

پلنگی روی شاخه

خواب شکارش را می بیند.

 

کلماتی که به لب هایت آغشته ام

پنجه هایی که دیوانه وار

خرگوش کوچکی را دوست دارند

سکوت می کنم

تا دندان ها خشم شان را پنهان کنند

 

تنها دویده ای

و سایه ای پشت سر

تکلیف مردی بوده است

که در من ایستاده

 

می توانی بگریزی ، اما

مردی با طناب و کلاهی مکزیکی

جایی در همین سطرها

در کمینت نشسته است

 

می توانی بایستی

تا در اولین کافه

دور میز کوچکی

به کلاه مکزیکی و معشوقه ای فراری

بلند بخندیم.



شعري از عليرضا عباسي را در www.goye.blogfa.com بخوانيد